سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد بی صدا

به نام خدا

اغلب فکر می کنیم چون خیلی گرفتاریم به خدا نمی رسیم
اما واقعیت این است که:
چون به خدا نمی رسیم خیلی گرفتاریم...


ارسال در تاریخ 89/1/27 - 7:49 ع توسط فریاد بی صدا

فاصله پیرمرد تادخترک یک نفربود.روی نیمکتی چوبی،روبروی یک آبنمای سنگی،کنار هم نشسته بودند.
پیرمرد از دخترک پرسید:
_غمگینی؟
_نه.
_مطمئنی؟
_نه.
پیرمردگفت:
_پس چرا گریه می کنی؟
_دوستام منو دوست ندارن.
_چرا؟
_چون قشنگ نیستم.
_قبلاًاینو به تو گفتن؟
_نه.
_پیرمرد لبخندی زدو گفت:
_ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیده ام.
_راست می گی؟
_از ته قلبم.
دخترک بلندشد،پیرمرد رو بوسیدوبه طرف دوستاش دوید.شادشاد.

****************                        
چند دقیقه بعد،پیرمرد اشک هاشو پاک کرد.کیفش روبازکرد،عصای سفیدش رو بیرون آوردورفت...

ارسال در تاریخ 89/1/17 - 7:48 ع توسط فریاد بی صدا

همیشه وقتی بارون می اومد،دلم می گرفت.
دلم می خواست برم یه گوشه فقط بخوابم،وقتی بیدارشم که آسمون صاف و آفتابی باشه.
اما امروز هرچی نشستم پای تلویزیون بارون تموم نشد.
بارون برکت خداست.خیلی ها عاشق قدم زدن تو هوای بارونی هستن،
اما نمی دونم چرا من اصلاًدوستش ندارم.شاید با هر قطرش یاد قطره اشکی می افتم.
شایدم چون نمی تونم از خونه بزنم بیرون دلم می گیره.
بین خودمون باشه دلم می خواد با آسمون همراهی کنم.منم ببارم.بارش چشمان.
اما امروز دیدم به جای این که یه گوشه بشینم و منتظر آفتاب بشم،گفتم بیام حرفای دلم رو این جا بگم.شاید سبک شم.
نوشتم ،کمی به آرامش رسیدم.
.....................................                                                              
درسته من دوستش ندارم،اما ،خدایا شکر به خاطر این نزولات آسمانی.     
راستی به دوستای ما توی چارقد سر زدین؟                                            


ارسال در تاریخ 89/1/7 - 7:38 ع توسط فریاد بی صدا

ماپیام عید رهبررا چومصحف می کنیم                  
مثل دستورالعمل، همواره مصرف می کنیم
کوری چشم سران فتنه وبیگانگان   چشم آقا،کاروهمت را مضاعف می کنیم                       


ارسال در تاریخ 89/1/6 - 12:40 ع توسط فریاد بی صدا
قالب وبلاگ