سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد بی صدا
به نام خدا
همیشه دوستم شعارش اینه
زگهواره تا گور ...
ما هم رفتیم سراغ درس... ولی امان از این حرف و حدیث ها...
-بابا ول کن این درس روبچسب به زندگیت.
 آخه مگه من زندگیم رو رها کردم؟؟؟تو خونه می خونم واسه خودم یه چیزایی می نویسم
آخر ترم هم می رم امتحان می دم.
----آز   مون   مح   ور----
آخرش چی می شی؟؟؟
دیگه از جواب دادن خسته شده بودم.
امروز داشتم یکی از کتابای عمومی رو می خوندم(آیین زندگی)
یک روز پیامبر اکرم (ص)وارد مسجد می شن دو گروه را مشاهده می کنن.
گروهی مشغول عبادت و گروهی مشغول مذاکره و مباحثه علمی...
حضرت رفتن و پیوستن به گروه دوم رو ترجیح می دن..
.
.
.
برای فراگیری علم بیش از پیش مشتاق شدم

ارسال در تاریخ 88/7/11 - 9:38 ع توسط فریاد بی صدا

 به نام خدا

عشق یعنی یه پلاک
که زده بیرون ازدل خاک

عشق یعنی یه شهید
بالبای تشنه سینه چاک
عشق یعنی یه جوون
یه جوون بی نام و نشون

عشق یعنی یه خبر
یه خبر از مفقودالاثر

عشق یعنی یه پیام
تا بقیه الله و  قیام
عشق
یعنی یه کلام
پا به پای فرزند امام

هفته دفاع مقدس گرامی

عاشقان شهادت
ارسال در تاریخ 88/7/1 - 11:37 ص توسط فریاد بی صدا

 می رفت یه دوری می زد/غذایی تهیه می کرد/وقتی برمی گشت خودش غذارو می ذاشت تو دهن بچه هاش/
اوناهم خوش حال بودن که شیکمشون سیر شده
بچه ها چندروزی بود که سراز تخم بیرون آورده بودن/
پشت پنجره همسایه ی پایینی/لونه ساخته بودن/وظیفه هرپدرومادری که شیکم بچه هاش روسیر کنه/http://www.kabootare-man.blogfa.com/
این توی همه حیوانات یه قانونه....
خورو خواب وخشم وشهوت ذات همه حیواناته...
وما انسان ها هم که حیوان ناطقیم با تفاوت دارا بودن عقل وشعور...
پس چرا بعضی هامون فکر می کنیم فقط رشد جسمانی لازمه؟؟؟فقط فکر قدووزن بچه هامونیم؟؟؟
همینه که وقتی بزرگ میشن و خدای ناکرده یه وقت پاشون بلغزه دنبال مقصریم...
می گیم جامعه،بی کاری،دولت...
ولی از وظایف خودمون در تربیت این امانات الهی غافلیم...
به راستی چرا؟؟؟



ارسال در تاریخ 88/5/29 - 7:46 ع توسط فریاد بی صدا

بسم رب المهدی

گل نرگس فدای رنگ و بویت...وقتی می آی گل مریم در نماز به تو اقتدا می کند

به امید این که ما هم مثل گل آفتاب گردان به دنبال نور باشیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

نویسنده:فریاد بی صدا
ارسال در تاریخ 88/5/23 - 1:25 ص توسط فریاد بی صدا

نویسنده:بی صدا

حدود 1ماهی می شد که این مسیرروهفته ای دوسه باری می رفتم و می اومدم.نرسیده به امامزاده صالح(ع)-بعد از پل رومی-دبیرستان بزرگسال مهدیه...از امسال اجبار شده بودبدون مدرک پیش نمیشه رفت پیام نور .

چند روزی می شد که امتحانات بچه های دبستانی تموم شده بود.منم برا امتحانام که می رفتم مائده رو با خودم می بردم.اون روز هم مثله همیشه ...با چادر ملی اومده بود منم که تبپ بچه مدرسه ایها..مقنعه نوک مدادی ومانتو مشکی وچادر کش دار ساده..

از اتوبوس پیاده شدیم. در حال راه رفتن گاهی به ورقای دستم که چند نکته مهم رو خلاصه کرده بودم نگاهی مینداختم ..از جلوی یه عکاسی رد می شدیم که یه دفعه مائده گفت مامان چه عکسه با مزه ای.یه بچه8ماهه لخت داشت تنش رو نیشگون میگرفت و می خندید

روی بنر بزرگ چاپ شده بود پشت ویترین..همین طوری که نیگا می کردیم یه خانوم مسن از مغازه بیرون اومد اونم تیریپ جالبی داشت مانتوی..نه بذارین قشنگ براتون توصیف کنم..فقط مجسم کن چی بود؟؟؟؟

مانتوی لاجوردی...روسری سبز...موهای شرابی...رژلب ولاک سرخابی...کیف وصندل نارنجی...

موهاش رو سشوار کرده و ریخته بود تو صورتش..مانتوش هم یک وجب زیر زانو..بدون جوراب..ناخن های پاش رو هم لاک زده بود.

این خانوم نه چندان محترم یه دفعه از توی عکاسی بیرون اومدو در مقابل چند نفری که داخل وبیرون مغازه بودن دستاشو به حالت بال بال زدن تکون داد و بلند گفت :قار قار ...خودت رو کردی کلاغ ..بچتم بچه کلاغ؟؟؟...(اگر اوایل حضورم توی این جو بود شاید ناراحت می شدم اما تو این مسیر گوشم از این حرفا پر بود گفتم این بار جوابشون رو می دم)....منم گفتم :تا حالا کسی بهتون گفته چققققققدر شکله بوقلمون هستید؟؟؟؟هاج وواج موند ..هیچی نگفت و رفت.البته چند نفری که اون جا بودن بهش یه پوز خندی زدن ..از اون به بعد هر وقت از اون مسیر رد می شیم  دخترم می گه مامان بوقلمون...

امروز تلویزیون داشت مراسم بزرگداشت شهیده حجاب مروه الشربینی رو نشون می دادهم این موضوع هم به مناسبت 21تیر روز بزرگداشت حجاب وعفاف...یاد این خاطره افتادم...

یه وقتا اگه آدم غرور وشخصیت و حتی جونش رو پای عقایدش بذاره ارزشش رو داره...

 


ارسال در تاریخ 88/4/21 - 12:4 ع توسط فریاد بی صدا
<   <<   6   7   8   9   10      >
قالب وبلاگ