عیدیه همراه خونواده رفتیم مشهد.
یکی از روزا غروب تو صحن سقا خونه نشسته بودیم تو صف نماز جماعت منتظر بودیم تا ناقاره خونه به صدا در بیاد .
وقتی شروع کردن دخترم پرسید: مامان کی ناقاره میزنن؟
گفتم :روزی 2بار .یه بار قبل از طلوع آفتاب و یه بارم قبل از غروب مثله الان .
البته بعضی وقتا هم وقتی کسی شفا بگیره ناقاره میزنن.
یه روز ساعت 11 صبح تو اتاق نشسته بودیم دیدیم صدا میاد
((چون هتلمون نزدیکه باب الجواد (ع)بود))
ناقاره خونه داشت میزد ...
وای خدای من این یعنی این که .....
بدنم یخ کردواشک تو چشام حلقه زد
روبه روی پنجره وایسادم وهمین طور که به گنبدطلاش نیگا میکردم گفتم:
یا ضامن آهو...
به ما هم نظری....
بی صدا
ساعت:11 شب 29 فروردین 88
ارسال در تاریخ 88/1/29 - 10:37 ع توسط فریاد بی صدا